دوستانی دارم که حضورشان برایم ضروریست... مثل هوا...   

         

 

 

=> خیلی تلاش کردم بنویسم...ولی نشد! آن همه خوبی نرفت در قید و بند کاغذ و خودکار...

=> به قصد کارگری رفته بودم.....من هیچ،من نگاه...!

=> دوستانم را دوست دارم...بیشتر از آنچه فکرش را بکنند...

 + تف به ریا!!

 

...

همینجوری دلمان خواست ایجاد رمز کنیم برای مطلبمان!

عقده ای شدیم از بس در وبلاگ هایتان رمز گذاشتید و ما نخاندیم! کمی هم ما رمز بذاریم و شما...

بخانید!

ای بابا...!

 

=> هول شدم رمزش را یادم رفت بگم! اگر دوست داشتی ببینی "ای بابا " ست.

=> مسخره ام نکنید! گفتم که همینجوری دلم خاست رمز بذارم!

ادامه نوشته

 

زندگي ادامه دارد ، هيچ وقت پايان نمي گيرد...

 

 

رفیق ایرونی تکه...!

 

- : ۵۰۰ تومن خورد داری؟

         یک دقیقه بعد!

+ : بیا!

- : این چیه؟

+ : ۵۰۰ تومن خورد دیگه!

- : اِ ؟ من فکر کردم فقط فکر کردم بهش!!

 

 

=> پول اتوبوسو داد یا فکر کرد که داده؟!

=> ایستگاه آزادی فکر میکنه شریفه، پامیشه که پیاده بشه! چه خوب که اینجا اسم ایستگاه رو نوشتن و میخونتش!!

 

¤ رفیق ایرونی تکه...!

 

خنده...؟!

 

 

آدمک آخر دنیاست، بخند...

 

 

=> خندیدم... گفتند دیوانه است...

+ نه آن دیوانه ای که دوستش دارم!

 

خواب...؟!

 

 

اگر کسی خواب باشه،میشه بیدارش کرد. ولی اگر کسی خودشو زده باشه به خواب،نمیشه بیدارش کرد.

 

=> تعریف خواب یه طرفه: تو میتونی هر موقع دلت خواست،با دیگران ارتباط برقرار کنی.ولی دیگران نمیتونن هر موقع دلشون خواست با تو ارتباط برقرار کنن.چون تو خوابی!!

 

 

 

 

آن نیز گذشت! 

 

   

 

 

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ


خش خش جاروی با پا روی برگ

 

 --------------------------------------------------------------

 

ای دبستانی ترین احساس من


بازگرد این مشقها را خط بزن

 


سوپرایز...

چند وقت پیش، یه دوستی بهم گفت که خیلی وقته کسی سوپرایزش نکرده و دوست داره سوپرایز شه!

بعدش،یه خورده که فکر کردم،دیدم خودم هم خیلی وقته سوپرایز نشدم!

آخ...

غافلگیرش کن، غافلگیرم کن، غافلگیرمون کن!

ما بهش نیاز داریم...

میشنوی خدا؟ با توام!!

 

پینوشت: یکی دو شب پیش که حال خودم "ای بابا..." ای بود،یه شعری اومد تو ذهنم و حالمو بهتر کرد. اس ام اسش کردم واسه بقیه:

"عمر ما کوتاست،چون گل صحراست،پس بیایید شادی کنیم...!"

خوبی..؟!

 

ای بابا...!

 

و از او می پرسی...

 

 

خانه ی دوست کجاست؟!

 

 

 

همینجوری!!

 

  موقع تمرین فوتسال، نزدیک دروازه

شقایق: نرگس،هد تو میخوام .

نرگس: هدم مال خودمه!

-------------------------------------------

    تقسیم وظیفه برای ماکت حرفه

-: تو برای چمن شوید بیار.

    فرداش

-: شوید کو؟

-: ایناها!

-: آخه کی برای چمن، شوید تازه میچسبونه روی فوم؟؟

-----------------------------------------

دارن فوتبال میبینن! میرم پیششون سریع!

ای بابا...!

 

 

 

هیچ جا خونه خود آدم نمیشه! باور کن!     

 

     

 

 

روزت مبارک بابا!

تق تق تق، بر در زد

بابا از بیرون آمد

رفتم در رو  وا کردم

شادی رو  پیدا کردم

وقتی بابا  را دیدم

فوری او را بوسیدم

بابا آمد نان آورد

با لبخندش جان آورد

 

+ شنبه روز بابا هاست! ولی چون من اون موقع نمیتونستم و از اون مهم تر بابا ی خودم امروز میره و ما میمونیم و دلتنگی، امروز تبریک گفتم!

+ ای بابا...!

+ در پس هر "ای بابا...!" ای بس چیز ها نهفته است و در آن نشانه هایی است برای صاحبان خرد!

 

                            

 

                                 شاد باش لعنتی !

 

 

 

آدم باشیم یا دیوانه ؟

 

               دیوونه غم نداره، هیچ چیزی کم نداره...

               حرفشو قلبش یکیه، دیوونه شو، کی به کیه ؟!

 

آدمیت داره این ویژگی ها رو آیا ؟!

ای بابا...!

کاش دنیا اینجوری نبود...!

چقدر جالبه وقتی یه نفر داره میره همه باهاش مهربون میشن!

تا حالا دقت کردین به این موضوع؟!

مثلا؛

کسی که تا چند روز پیش از ترس چشم غره هاش، صبح ها با کلی استرس از خواب پامیشدی و می دوییدی طرف مدرسه، امروز با دیدنت لبخند میزنه، بهت دست میده و از اس ام اس دیروزش میپرسه که رسیده یا نه!

کسی که تا چند روز پیش تا تو رو میدید، برای اینکه دستت  بهش نرسه پا میذاشت به فرار، امروز با دیدنت میاد جلو و بغلت میکنه، اونم جلو چشم همه!

کسی که همیشه زنگای تفریح که میخورد، گوشت از دستش قرمز میشد و بدجوری درد میگرفت، امروز خیلی زیبا و با لحنی مهربان در جواب سلامت میگه: "سلام عزیزم" !

کسی که تا چند روز پیش به حرف ها و پیشنهاداتت هیچ اهمیتی نمیداد، امروز پشت تلفن انقدر مهربون صحبت میکنه و قل میده به کارت رسیدگی کنه که تو شک میکنی که درست گرفتی یا نه!

کسی که تا چند روز پیش .... ، امروز .... !

        و صد البته دوستای مهربونی که امروز با دیدنت خیلی زیبا ازت استقبال میکنن و بهت میگن خیلی ...ای(!) و اینکه ازت خوششون نمیاد! چون داری میری...! آخه مگه دست خودته رفتنت؟!

 

=> نمیخام تلخی کنم... ولی خب جالب بود دیگه...این یهو مهربون شدنا جالب بود!!

=> دوستون دارم! همتونو! چه کسایی که قبلا نا مهربون بودن و الان مهربون، چه کسایی که قبلا مهربون بودن و الان نامهربون! و چه کسایی که یا کلا مهربون بودن یا کلا نامهربون!!

=> کاش دنیا اینجوری نبود...!

=> دوستان! نکته ی این مطلب رفتنه نیست! این یهو مهربون شدنست!

ای بابا...!

هیج کس تنها نیست...

انقدر سیم کارت دوقلو نخریدین که دیگه تمدید نشد...

از دستتون رفت این فرصت طلایی!

تبلیغاتم بلد نیستیم آخه!

بنده های خدا کلی رو من حساب باز کرده بودن!

ولی این همیشه برام سوال بوده که اگه  سیم کارت دو قلو بگیریم کدوم قل میشه همراه اول کدومش میشه همراه دوم!

اصلا مگه همراه اول نیست؟ پس همراه دوم اینجا چه میکنه؟!

ای بابا...!

 => طرف صحبت من فقط اطرافیانم نیستند.

 ای کسانی که اس ام اس های همراه اول به شما ارسال میشد، ای تبریزی هایی که عبارت "فروش سیم کارت دو قلو تمدید شد" بر صفحه ی موبایلتان نقش می بست و شما بدان بی توجه بودید... وای بر شما...!

خاطره ای از دکتر شریعتی ...

 کلاس پنجم که بودم از  پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست متنفر بودم به سه دلیل؛

کچل بود،سیگار می کشید  و سوم – که از همه تهوع آورتر بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت!

… چند سال بعد  یک روز از خیابان می گذشتم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه :

زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم .

 

حکایت منه که یه زمانی از هرکس که هی میرفت تو خودش و حتی به ترک دیوار هم نمی خندید(!) و وقتی دوستاش قرار می ذاشتن یه جایی برن هی ناز می کرد متنفر بودم.

اما حالا خودم.....

چندبار آدم خواب میمونه آخه؟!؟

انگار وقتی خدا داشت خواب رو بین آدما تقسیم می کرد، من خیلی جلوش بپر بپر می کردم!

                                               اینم  شانسه  من  دارم؟!

 

زنجیر، دوستی، با هم بودن، ...

- عمو زنجیر باف

- بعله؟

- زنجیر منو بافتی؟

- بعله!

- پشت کوه انداختی؟

- بعله!

- بابا اومده...

- چی چی اورده؟

- نخود و کیشمیش

- بخور و بیا

- با صدای چی؟

- با صدای .............

 

+ چقدر احساس خوبیه وقتی دست آدمای دیگه تو دستته و دارین همه با هم یه چیز و میخونین!

+ چقدر قشنگه این بازی!

 

 

ف . الف . ر

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

فردوسی.انقلاب.راه آهن

 

میادینی نام آشنا و خاطره انگیز

(چی چی ژیک بود؟ )*

 

 

    ==> تو رو دوست دارم...تو رو دوست دارم...

            (مجسمش برنز نیست!)

    ==> پرسش ماه:از اینجا تا مترو انقلاب چه جوری میشه رفت؟؟

    ==> اردیبهشت هر سال ...!

 

  *نستالژیک!

 

 

علنی شد!

بالاخره ما هم آشکار کردیم خود را ...

وارد شدیم به جمع دوستان در این دنیای مجازی!

دوستانم ،

زمانی از جنس خدنگ ،کسی که مخاطبانش زنده هایند و بس،دانایی که به کل نادان است،کلبه ی رنگی و باصفای آبرنگ،بی دلیلی که بی دلیل مخفی مانده،و ... آخر شاهنامه... نه،اشتباه نکنید، نویسنده اش فردوسی نیست،اخوان ثالث هم نیست! فرق میکند......

جمع دوستان جمع بود و جای ما خالی!طولانی شدن امتحانات دوست داشتنی(!) خرداد ماه، کچلی (با خطای اندازه گیری البته!) و باد خوردن به این کله ی پوک،ترک تدریجی همین دوستان و یه عالمه چیزه دیگه دست به دست هم دادند و ما را بر آن داشتند که این "داغون کده" را بر پا کنیم. حال آنکه چیزی از نوشتن سرمان نمی شود و نمره ی انشایمان از کودکی همیشه کم بوده است!

ای بابا ...!